محمود محمود ، تا این لحظه: 14 سال و 11 ماه و 3 روز سن داره
رضارضا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره
یاسینیاسین، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

خمبل و فنقول و فسقل

آرزوهای نوینِ مودی

محمود می گه: کاش یه داداش دیگه هم به دنیا می آوردی می گم: چرا؟ می گه: واسه اینکه اگه من داشتم تلویزیون می دیدم، رضا بره با اون بازی کنه (مدتیه که مودی، به شدت علاقه مند شده به شبکه ورزش، تماااااااااااااام بازی ها رو می بینه. از هر رشته و هر دسته ای. مثلا می دونه که قهرمان تنیس جهان کیه؟ (فِدِرِر) و... شبها هم که دارم کار می کنم روش که زودتر بخوابه (چون 5 ماه دیگه مدرسه ای می شه) می زنه فوتبال ضبط شه تا فرداش ببینه. )     چند ثانیه بعد----------------------------------------------   محمود می گه: اصلا کاش چهارتا داداش بودیم می گم: چرا؟ می گه: اونطوری قشنگ میشه فوتبالِ درست و حسابی بازی کرد. 2 ن...
31 فروردين 1394

پخش کارتون، در صحن جمکران!!!

امسال برای سال تحویل رفته بودیم قم و جمکران. توی صحن جمکران، یه مونیتور بزرگ بود که مراسم داخل شبستان رو نشون می داد برای کسانی که توی حیاط بودن. رضا میگه: مامان جِ بِ جونِ؟ (یعنی تلویزیونه؟) میگم: بله میگه: بزن پویا   ...
4 فروردين 1394

ماجرای حوله ی اضافی

یه حوله خریده بودیم برا محمود، که هنوز براش یکم بزرگ بود و توی کمد مونده بود. یه روز که بابایی، پسرا رو برده بود حموم، موقع بیرون فرستادنشون، گفت که حوله ی رضا خیسه. منم گفتم حوله ی محمودو بپوشون به رضا، من حوله جدیده ی محمودو میارم. ... وقتی اومدن بیرون، محمود گفت مامان چه باحال، حوله ی منو بدیم به رضا، حوله جدیده مال من، حوله ی رضا هم باشه برای یه داداش یا آبجی دیگه که به دنیا آوردی، که ایشالا داداش باشه. ... (محمود هنوز نمی دونه که قراره واقعا تا 4-5 ماه دیگه، یه بچه ی جدید بهمون اضافه شه، که اتفاقا داداش هم هست!) (چون 9 ماه انتظار کشیدن برای یه بچه، واقعا سخته، بهش چیزی نگفتیم) ...
4 فروردين 1394
1